چه قدر آسمان به زمین نزدیک بود شلمچه....
که اصلا نه!
وقتی که نجم نه در آسمان که رد قدم هایش بر زمین بود،آسمان خود زمین بود شلمچه...
و آن سان که نجم؛
می جنگید و شهید می شد.
به رکوع می رفت و پیشانی اش مماس بر قاب قوس آسمان،آنرا بر زمین منطبق می کرد.
می خندید و گریه می کرد.
و از وزش نسیم خنده ها و طوفان گریه هایش،شاخه های سدره المنتهی به زمین می کشید.
می مرد و زنده می گشت.
و جبرئیل بال های خود را می گشود تا پیکر خونین "نجم اذا هوی" را به دوش کشد...
چه قدر آسمان به زمین نزدیک بود شلمچه...
پ.ن:برداشتی از سوره ی مبارکه ی نجم
میان هزار علقه ای که دلم میان آنها معلق مانده است،
روایت رویت همیشگی تو،
شیدا ترین عاشقانه ایست که
دیده های تبدارم به آن هزاربار تعلق خاطر دارند..
.
.
الم یعلم بان الله یری....
.
.
بین "فرق می کند" با" نمی کند"، فرق می کند !
فرق می کند که خوب بودن با بد بودن آخرش برایت یکی نشود ....
آخرش به خاطر چیزهایی که داری ، کارهایی که می توانی ،
خوب بودن برایت یک بهای سنگین نباشد ....
این که خداوند پیامبر -ص- را چگونه سطر می کند، معرفی می کند فرق می کند ..
می گوید:
"و انک لعلی خلق عظیم " و به تحقیق که تو دارای اخلاق بزرگی هستی !-سوره ی قلم -
باور به سان قلم ست !
همه چیز را ثبت می کند
هرچه که درون ماست .
هرصفتی را که داری ...
و صفات قلم ند برای عمل هایمان ...
و همه ی اینها تو را سطر می کنند در هستی ....
پس فرق می کند
که چطور
چگونه
انسان می خواهد خودش را به قلم در آورد ،
سطر شود ....!
فرق می کند
که خوب بودن با بد بودن آخرش برایت یکی نشود !
وقتی می شود این قدر خوب بود که
خداوند این گونه سطر کند پیامبر -صلی الله علیه و آله - را ...
و انک لعلی خلق عظیم ...!
چگونه بود این جمع کردن ها و انباشتن ها
که این گونه با ولع شکم ها و چشم ها از حرام ها انباشته می شد
تا آن گاه که مال در مقابل جان قدر و قیمتی چند پیدا کرد تا عده ای
به جای با حسین -علیه السلام - بودن ،طعنه بر حسین زنند ...
"ویل لکل همزه لمزه "وای بر هرکسی که بسیار عیبجویی کرده،طعنه می زند ...
"الذی جمع مالا و عدده " آن کسی که مال را گرد می آورد و می شمارد
حُطَمَه را نفهمیدند این قوم که این گونه "نار الله " را
از میان مشت های پر خون ِ حضرت شش ماهه به پا کردند
و حرمله ها هروله ی اهل خیام را میان دود آتش آه کردند ....
"نار الله الموقده" آتش خداست که شعله ور است
حطمه را نفهمیدند این قوم که می پنداشتند طعنه به دستان سترگ ابوالفضل -علیه السلام -
شکستن بلندای قامت حسین -علیه السلام -است ...
حطمه را نفهمیدند این قوم که این گونه صبر ِ ما رایت الا جمیلای حضرت زینب نار اللهی شد
که بر دل های آنان چیره گشت و داغ آن تا بلندای تاریخ ادامه پیدا کرد...
"التی تطلع علی الافئدة" همان آتشی که قلب ها را می سوزاند .
حطمه را نفهمیدند این قوم که حطمه آتشی بود سخت شکننده ....!
و ما ادراک ما الحطمه
نارالله الموقده ...
دیگر بحث داشته و نداشته های من و تو نیست ...
حتی مسئله به حساب اوردن انها هم نیست ...
که این ها هیچکدام نه مرا و نه تو را تا ابد نگه نمی داشت ...
این روزها ،
غر هم نمی زنم .
اعصابم هم خرد نمی شود به چرا "این طور بودن" هایت ...
اینها ،
این حرف ها مثل کوه ، کاه می شوند برایم ،
وقتی به من می گویی به جز نگاه های خدا هیچ نگاه دیگری مهم نیست .
وقتی چشم هایم را بر روی همه ی این اتش ها می بندی ،
و تک تک طعنه ها را خود می شکانی که
فکر به چرا و چگونه بودن مردم همان ستون های سر به فلک کشیده ای بود
که ناگزیر همه ی فکر و دلم را در خود حبس می کرد و ذره ذره همه را در من می شکاند ....
وقتی تو می گویی من برایت آیینه هستم و تو آیینه ی من هستی ،
از شدت شوق ،
می خواهم هر چه را که تو را و همه را از نگاهم می گیرد دور بریزم ...
می بینی ...؟
دیگر بحث داشته ها و نداشته های من و تو نیست ...
که وقتی آیینه هم هستیم ؛
داشته ها و نداشته هایمان یکی ست ...
دوی 400 متر یعنی دو دور زمین دو میدانی .
همه تا نفس دارند ، دور اول را آن قدر تند و تیز می دوند .
که می گویی حتما آنها اول می شوند! دست مریزاد ...
ولی کسی که حداقل قبلا چند دور دور زمین را دویده باشد می داند که ،
مسابقه تازه از دور دوم شروع می شود .
یعنی وقتی دیگر نفسی باقی نمانده .
نه توان و نه حوصله ی یک دور دویدن دیگر را داری .
وقتی دلت می خواهد هر کاری انجام دهی به جز این که یک دور دیگر بدوی !
حتی حاضری می شوی انصراف دهی و بایستی ...
هر کاری به جز ...
پس کم کم کند می شوی ...
کند ٍ کند ...
پی نوشت :در هر کاری اولش همه خوب می دوند ، همه خوب شتاب می گیرند ...
اما مهم اینست که تا آخر بازی کند نشد ... با همان سرعت ادامه داد ...
پی نوشت 2 : مثل چاقوی تیزی که کند شده باشد و دیگر نتواند هیچ چیز را ببرد ...
پی نوشت 3 :سوره مبارکه ناس
لبیک یا رسول الله ...
مثل خرد شدن برگ های خشک نارنجی لای دست ها ...
می نشست روی زمین و به پشتی اش تکیه می داد ...
چایی اش را هورت می کشید و شروع می کرد
به گفتن ...
چشم هایش را ریز می کرد و ابروانش را بالا می داد
و آرام آرام ایراد گرفتن هایش شروع می شد ...
ووقتی فکر می کرد خودش چه چیزهایی که دارد ،
صدایش محکم تر و بلند تر می شددرگفتن جمله ی:"شماها چرا این جورین ؟! "
و احتمالا بعد از ادای این جمله خودش را تحسین کرده به خاطر چیزهایی که دارد و آن وقت
هورت آخر چاییش را کشیده و محکم تر به پشتی اش تکیه داده . انگار که می خواهد خودش را به آن
بچسباند .
و ایراد گرفتن هایش حسی شبیه خرد شدن برگ های خشک نارنجی لای دست ها را به من می دهد ...
سوره مبارکه همزه
شروع می کنم به خواندن :
" جسم گلژی یکی از اندامک های سلول است که در سلول های ما وظیفه نشانه گذاری مولکول ها و فرستادن آنها
به غشاء را دارد ...سلول هایی که ترشح و حرکتشان بیشتر است ، جسم گلژیشان نیز بیشتر است ! "
یکبار خواندن کفایت نمی کند .. دوباره می خوانمش :
جسم گلژی یکی از اندامک های سلول است که در سلول های ما وظیفه اش فلق گذاری است ، هرچه حرکت بیشتر شود
این فلق ها بیشتر می شوند و راه باز تر !
پی نوشت 1 : جلل خالق !! کتاب ما و این حرف ها ! (خنده )
پی نوشت 2 : فلق یعنی نشانه .نشانه هایی که دست گیرت می شود .
پی نوشت 3 : مهم است که نشانه ها را دید زد و در تاریکی ها زمین گیر نشد .
شنبه ، ساعت حدود یازده شب : باران می بارد ، آن هم در شه ریور !
بار ِ آن رحمت ست ...
احتیـــاط ... !!!!
اینجا منطقه عملیاتی " تصمیــم " است ... !
خط مقدم عملیات ... !
اینجا اگر امروز و فردا کنی ، یکی از مین هایی که برایت کاشته اند ، تصمیمت را نا کار می کند !
احتیــــــاط ...!!!
اینجا منطقه عملیاتی " تصمـــیم " است ...!
پی نوشت :
شیطان با امروز و فردا کردن است که می تواند مانع کار خیر شود .
سوره مبارکه ناس
شب بود و مرا هزار پیاله ی خالی بود و هزار اسماء حسنی تو ...
و حقیقتی نازل شده ! تا هرکس به اندازه ی فهم ارزش و اندازه اش از آن بهره گیرد ...
که وقتی تویی نازل کننده ی هرچه هست و
من همانیم که
تویی ربم و تو اذن و امر مرا در دست داری ،
پس مرا چه اندازه و ارزشی خواهد بود به جز هزار پیاله ی خالی و هزار اسماء حسنی تو ...
قدر نوشت : احیا ، محیا می شود برای کسی که با فهمیدن قدرو اندازه ی خودش ،
بستر نزول حقایقی که توسط ملائکه و روح نازل می شود را فراهم می کرد و تکانی خورد ،
که آنوقت آن شب شب قدر اوست که بهتر از هشتاد و چهار سال و سه ماه ( هزار ماه ) عمرش
می شود ...
که سلام فرشتگان تا طلوع صبح بر او باد !
سوره مبارکه قدر
یاعلی