سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مثل خرد شدن برگ های خشک نارنجی لای دست ها ...

می نشست روی زمین و به پشتی اش تکیه می داد ...

چایی اش را هورت می کشید و شروع می کرد

به گفتن ...

چشم هایش را ریز می کرد و ابروانش را بالا می داد

و آرام آرام ایراد گرفتن هایش شروع می شد ...

ووقتی فکر می کرد  خودش چه چیزهایی که دارد ،

صدایش محکم تر و بلند تر می شددرگفتن جمله ی:"شماها  چرا این جورین ؟! "

و احتمالا بعد از ادای این جمله خودش را تحسین کرده به خاطر چیزهایی که دارد و آن وقت

هورت آخر چاییش را کشیده و محکم تر به پشتی اش تکیه داده . انگار که می خواهد خودش را به آن

بچسباند .

و ایراد گرفتن هایش  حسی شبیه خرد شدن برگ های خشک نارنجی لای دست ها را به من می دهد ...

 

 

 

 

سوره مبارکه همزه

 

 


+ تاریخ جمعه 91/6/17 ساعت 1:13 صبح نویسنده کوثر | نظر