چه قدر آسمان به زمین نزدیک بود شلمچه....
که اصلا نه!
وقتی که نجم نه در آسمان که رد قدم هایش بر زمین بود،آسمان خود زمین بود شلمچه...
و آن سان که نجم؛
می جنگید و شهید می شد.
به رکوع می رفت و پیشانی اش مماس بر قاب قوس آسمان،آنرا بر زمین منطبق می کرد.
می خندید و گریه می کرد.
و از وزش نسیم خنده ها و طوفان گریه هایش،شاخه های سدره المنتهی به زمین می کشید.
می مرد و زنده می گشت.
و جبرئیل بال های خود را می گشود تا پیکر خونین "نجم اذا هوی" را به دوش کشد...
چه قدر آسمان به زمین نزدیک بود شلمچه...
پ.ن:برداشتی از سوره ی مبارکه ی نجم