بسم الله الرحمن الرحیم
تداوم یکسری سوال ها در ذهنم، مرا هرچند وقت یکبار به
ورطه ی فکر و تلنگر می اندازد. سوال هایی که انگار از یک روزی به بعد
دوست و همنشین من بوده اند و خواهند ماند.
امشب در گیر و دار ماجرایی؛
به سوالی که قبلا درباره اش فکر کرده بودم و جواب داده بودم؛
جواب متفاوتی داد.
همیشه فکر می کردم چرا باید وقتی سوره را می خوانی متن بنویسی!
آن هم متن هایی که فقط شخصی که سوره را خوانده و می داند
متوجه آن می شود و لاغیر! و برد متن مگر چه قدر است!!
این تسلسل گرچه در ذهنم بود و مرا نسبت به متن نوشتن بی رغبت کرده بود ولی امشب،
امشب...!
امشب داشتم دنبال یک متن می گشتم تا برای کسی که سختی راه او
را از پا درآورده بود، نور امیدی باشد برای حرکت!
متنی که از دل سوره کام تلخ او را عوض کند.
ابتدا دنبال متن های سوره ی ضحی گشتم.
اما میان متن های موجود در وبلاگ ها چیزی که با ادبیات و لحن
شرایط مناسب باشد نیافتم.
آن قدر گشتم تا دستم خالی ماند.
دست خالی که ماندم معادله عوض شد...!
پ.ن:
متن به نظر بدیهی است!اما هرچند وقت یکبار جواب یک
سری سوال ها به نظر برای خودم جدید می آید.انگار که تا
به حال نشنیده ام اصلا!! و اولین بار کسی چیزی گفت.
پ.ن2:
هستم
خندید و چهره گشود؛
مردی که برق حقیقت، چشم هایش را به سفیدی نشانده بود.
خندید و چهره گشود؛
که چون پیامبر ( ص) سرش را به سوی او بالا گرفت،
آن مرد تا دست های پیامبر ( ص ) دویده بود،
تا از خطوط صفحه دستان پیامبر ( ص )، همه حقیقت را به یکباره ببیند...
در باز شد و ناگاه:
بسم الله الرحمن الرحیم
عبس و تولی
ان جاء ه الاعمی
بسم الله الرحمن الرحیم
چون چشم هایش به سجده رفت؛
روحی در میان علقه ها دمیده شد.
که از سجده ای به سجده ی دیگر،
تصویر رویت کریمانه خدا بر آیینه چشم های مبارک بر خاک گذاشته اش، شفاف تر می گشت.
و چه کسی می توانست چشم های شما را ،
دیده باشد و
به سجده نیفتاده باشد...؟
مگر کسی که چشم های شما را در سجده ندید و روی برگرداند...!
تفصیل جنتان به گمانم،
دو چشم یشمین خوش بوی تو بود،
که بوی الرحمن هر کس که طعم شیرین نگاهت را چشیده بود، بی گمان بلند بود....
پی نوشت: بهره از آیات فیها عینان نضاختان/ذو العصف و الریحان/فیها فاکهه...
-به بهانه ی خواندن سوره ی مبارکه ی ملک-
دلم به تپش افتاده است.
با هر تپش می میرم و دوباره زنده می شوم.
عجب برکتی دارد و چه قدر شیرین است مردن و زنده شدنی که
لحظه لحظه ما را بیشتر با شما هم سو می کند!
آن قدر که از تفاوت هایمان کاسته می شود
و در آسمان زندگیمان تا چشم کار می کند و می چرخد،
شمایید و شمایید و شما...بی هیچ شکافی ...!
دلم می خواهد مدام دعا کنم،
آخر،
چگونه خسته شوم از دعا،
وقتی
"شما"
روح ِ دعایید....
پـ.نـ:
دعایمان کنید...!
برای "دیدن"حق ،
باید او را"شنید"...!
گوش هایی که او را نبیند،بسته است.
پس دیدنش عجیب شنیدنی خواهد بود...!
به سان،
شنیدن نام "حسین" (ع)
که گریه های بعدش عجب دیدنی است...!
کلیدواژه:حق،اذن واعیه،دیدن،شنیدن.
دلتنگ شده ام به تعداد رکعت های مسجد کوفه ،
که هرستون آن ،"مقام" رابطه ی انسان با خدا را دوباره به او باز می گرداند !
تا تک تک فروبستگی هایش شکسته شوند ،
و قلب پاره پاره اش در حرارت اشک های سر به مهر ممزوج گردد تا مالامال از خشوع،
در حد فاصل میان مقام ها ،
کِبْر زیر پای های کبره بسته خرد گردد ...!
پ.ن :
یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح یا من لم یواخذ بالجریره و لم یَهتِک الستر و السریره ،یا عظیم العفو
یا حسَنَ التجاوز یا واسع المغفره یا باسط الیَدَین بالرحمه یا صاحب کل نجوی یا منتهی کل شکوی ...
یا کریم الصَّفح ...!( دعای وارد در محراب امیر المومنین -علیه السلام - )
جبرئیلا ....!
به کام زهر زمین، حلاوت کلمات خدا را بچشان ...!
که عطر شیرین وحی از میان بال هایت ، به نَفَس های پیامبر(ص) هرمی می بخشد
که از دمیدن آن ،علقه ی بی روح زمین نیز دوباره زنده می گردد ...
و قرائت کلمات خدا به واسطه ی شأن عظیم رسول(ص)،
چنان هَرّای جهل را در میان غارحرا خاموش خواهد کرد که انسان کرامت خود را دوباره بازمی یابد ...
پس بخوان !
بخوان به نام پروردگارت...!
به بهانه ی شهادت امام موسی کاظم - علیه السلام - :
چگونه است که به خود طعنه می زنند،
آنانکه حضرت حُسْنْ را زنجیر در پای مسموم می کنند
و گمان می کنند مدّ حُسْنْ را در امتداد میله ها شکسته اند...
پس وای بر آنها!
که قلبشان مالامال،کینه ی روی حسن تو بود
که طلیعه ی خراش به بلندای چهره ات ،آنچنان آنان را به خود گرفتار کرد که تا ابد میان نارالله خلود کردند...
السلام علی المعذب فی قعر السجون و ظلم المطامیر ذی الساق المرضوض بحلق القبود..
و ولاء مسلوب و امر مغلوب و دم مطلوب و سَمّ مشروب .