سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خدایا ! در هلهله ی مستانه ی زمانه ،

 و سرکشی و ظلم آدمیان روزگار و پیچ و تاب خوردنشان در باتلاق  کشنده ی دنیا 

 هیچ جا و هیچ پناهگاهی جز تو ندارم ...ای بهترین پناهنده ...

در این بن بست ظلمت زده ی دنیا چیزی جز اشک و حسرت ، آه و فغان نشنیده ام .

و چیزی جز طعم کشنده دوری نچشیده ام .

کوله باری جز بغض برنداشته ام .

با این کوله بار سنگین و کمر شکن ؛

خدایا ! کجا بروم ؟

به کجا فرار کنم تا صدای عربده های زمانه را نشنوم !

تا کجا بدوم تا هیچ کس جز تو در آن جا نباشد ...

خدایا ! دلم را به تو سپرده ام ...


+ تاریخ شنبه 90/2/24 ساعت 8:14 عصر نویسنده کوثر | نظر

بوی غروب جمعه ، همراه با خاک و بوی نم نم باران ، نفسم را عمیق تر می کند

 و به هـــی ، هــــ ی ی ی می افتد .

باران می خواهد ببارد اما نمی بارد . انگار که بغضش گیر کرده باشد و آن قدر بزرگ باشد

که فقط صورتش را به سرخیو کبودی بنشاند اما نبارد ...

غروب باشد ... جمعه باشد ... فاطمیه هم ...

شاید ندبه ی صبح قدری آرامت کرده باشد اما مرا مشوش تر ...

ندبه که می خوانی ، اشک هایت روز جمعه را افتتاح می کند ... فضا گرفته اما نمی ترکد .

هر که یک جا سیر می کند . یکی مدینه ... بغل دستی ات هم  شاید نجف ... و تو هم از صبح کربلا ...

آن دیگری هم همین جاست.

به اواخر ندبه که می رسی ناگهان ، یک صدا ... تمام شانه ها می لرزد و گریه

ها به هق هق می افتند ... و در فضای دل کبودت فریاد می زنی : این طالب بدم المقتول الکربلا ...

سرت را بیشتر می اندازی پایین . بیشتر گریه می کنی . بیشتر خجالت می کشی .

و غوغا می کنی . و باز نفس های عمیق تر و شکسته تر .

جمعه باشد . غروب کند ... آن هم فاطمیه ...

فاطمه جان ... فاطمه جان ... فاطمه جان ...

چادر مشکی ام را روی صورتم می کشم و سرم را لای دوپایم گم می کنم . خجالت می کشم ...

مداح می خواند :

روی شقایق های کبود بنویسید که گل تاب در و دیوار ندارد ...

جگرت آتش می گیرد ... بی آنکه هیچ چیز خنکش کند ...

دل غم دیده و درد مندت فاطمه (س) را صدا می زند :

مادر ... مادر ... مادر جان  

غروب باشد ، جمعه هم تمام شود ... ولی می بینی هر روزت فاطمیه است ...

فقط یک بار کربلا می روی و فاطمیه را آن جا ضجه می زنی ...

دلت که بوی نم گرفت ... باران هم می بارد .

چه قدر از فاطمیه دورم ...

 

و ابلغهم عنی فی هذه الساعه افضل التحیته و السلام .

 

یا زهرا


+ تاریخ جمعه 90/2/2 ساعت 7:14 عصر نویسنده کوثر | نظر

دست های خسته و چروکیده اش را که دیدم چه جور زحمت می کشندوآخرین رمقشان

 را بر صفحه ی زندگی تزریق میکنند ، وقتی این همه تلاش و تکاپو را در که از آیینه ی وجودش می شد

 مرور کرد را هزار بار خواندم ، تشری محکم برخودم زدم بی آنکه صدایش را بشنود !

می خواستم ردپای کبود آنروز برای همیشه در قلبم بماند !

چشم هایش را یسته بود و گوشه ای نشسته بود و پاهایش را می مالید .

تا مرا دید که زیرزیرکی نگاهش می کنم ، لبخندش را به من ایثار کرد .

چشم هایم را بستم و تا دست هایش دویدم .

دست هایش را محکم گرفتم و آن را لای دست های خودم فشردم .

چه قدر گرم و صبور بودند ...

دست هایش را قدری عقب کشید ، مجال دیدن صورت سرخش را نیافتم ،

آرام صورتم را روی دست هایش گذاشتم و قطره های اشکم را ، آب روان ترک های دستش کردم

و بوسه هایم را به پاس تمام خوب بودن هایش !

چشم های داغ کرده ام را در کاسه ی دستانش گذاشتم تا بوی " توکل " و "امید" ش

قدری خنکم کند ...

چه بوی بی نطیری بود ... 

 


+ تاریخ سه شنبه 90/1/23 ساعت 5:35 عصر نویسنده کوثر | نظر

 

 

تا قلم لب به مرکب می زند ، بوسه بر جا پای زینب می زند ...

 


+ تاریخ شنبه 90/1/20 ساعت 2:48 عصر نویسنده کوثر | نظر

از ساقه ی ترد و نازک من بروی ! متولد شو !

بروی و مرا به کمال خود برسان و بر سر حد اعلای جمال !

شش ماه است که" صبوری" کشیده ام .

زیر گریه های باران ، سردی برف و تشر های رگبار و فریاد صاعقه ها به انتظارت نشسته ام

 و همه را به جان خریده ام .

سه ماه با دستان باز باران را به آغوش کشیدم و قطره قطره ی آن را به کام خزان زده ات نوشاندم 

  و سه ماه دیگر را از هجرانت زیر برف ، قد خم کردم 

 و از غم دوری ات خود را به خواب زده ام .

بیا و هجرانم را جامه ی وصال بپوشان ای رحمت خدا .

متولد شو ای آغاز " انقلاب " طبیعت . ای حجت بالغه ی مرگ خزان .

صدای نفس هایت را می شنوم که تسبیح خدا می گویی.

ذکر بگو مادر ! ذکر بگو ای جوانه ی کوچکم ...

آخ ، جان مادر آمدی ؟!

 چه قدر زیبا و کوچکی ! چه طراوتی و نشاطی در رگبرگ های تو می دود !

چه خوشبویی ای زینت دلم ! تمام هستی ام ...

تمام "خستگی" هایم را زدودی ای " تقلا"ی طبیعت !

ای بهار من ...

 

 

با طبیعت ،جوانه  بزن

 

 

 


+ تاریخ پنج شنبه 90/1/11 ساعت 6:32 صبح نویسنده کوثر | نظر