سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

نشسته ام ، بی آنکه تکانی بخورم .

پاهای برهنه و کبودم زیر کفش ها له شده اند اما من تکان نمی خورم .

نمی دانم چند کلیومتر و چند  رد پا به جا گذاشته ام اما تمام ردِّ قدمم به اشتیاق حرم شما ،

این جا مختوم گشته اند .

دلم خیلی بی تابی شما را می کرد .

آن را کشان کشان به روی زمین کشیده ام تا قطره خونی از غم و اندوه یک امت را بگرید .

دلم ، هزار چاک شده و هر چاکش در گوشه ای از حرم سر بر دیوار گذاشته و در سوز و آهش ،

آب می شود ...

گرچه فغان دل من در صدای پر حزن یک امت شنیده نمی شود ...

جامه ی کهنه ام ، خاک هزاران زائر را به جان می خرد .

دل من ، اما ، از کنار ضریحتان کنده نمی شود .

سیاه ، سفید ، خوب و بد همه ، ماتم گرفته اند .

و ما چه می فهمیم که عمق رافتتان همه را به دور یک سفره گرد آورده ...

دسته های زنجیر زنی به دور حرم ، هزار بار طواف می کنند .

 زنجیر ها نیز تاب بار سنگین غم هوا را نمی آورند

 و ناگزیر بر خاک شانه ها سر سجده فرود می آورند .

کبوتر ها نیز ، حال دگری دارند ...

هر کبوتر ، بال های شکسته اش را بر خاک می کشاند

تا قدری بال هایش برای پرواز سبک شوند ...

من چه می فهم که حال کبوتر عاشق چه گونه است ...

و من چه می فهم که حال هر کس ، چه قدر غمناک است ...

استخوان های طرد و نازک پایم دیگر تاب شکسته شدن ندارند

اما من هنوز تکان نمی خورم .

و دلم  نمی خواهد ، کسی ، چیزی مرا از کنار ضریح کنار بکشاند .

گیسوان آشفته ام را ، تار تار ، بر قلب ضریح دخیل می بندم

 تا جاودانه در کنار آن بتپم .

جمعیت بیشتر و بیشتر می شود

و من در میان خروش جمعیت ، زخم هایم را با دیوار ضریح قسمت می کنم .

انعکاس صدایم در دلم هزاران بار می پیچد

 و من هزار بار سلام می کنم تا در انعکاس صدایم ،

روحم از قفس آزاد شود ... 

اللهم صل علی علی بن موسی الرضا المرتضی عبدک و ولی دینک

 
القائم بعدلک و الداعی الی دینک و دین ابائه الصادقین

 

 صلوة لا یقوی علی احصائها غیرک

 

 

 


+ تاریخ جمعه 89/11/15 ساعت 5:26 عصر نویسنده کوثر | نظر