سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مترو هفت تیر :

با زهرا یک جا روی صندلی ها  جا گیر می اوریم و خودمان را می پچانیم ، من کنار یک روشنگری دوسال بالاتر چپیده  

می شوم !بر عکس همیشه که خانم ها جنس های فقط هزارشان(که الان کم شده ) را تبلیغ می کنند،این بار یک اقایی

نشسته بود وسط خانم ها ، کیسه ی بزرگ سفیدش را هنوز باز نکرده می گوید که دو بچه ی فلج دارد،یک دخترش

بدون جهاز رفته خانه و بدهکارها  دربه در دنبالش هستند ...حرف هایش که تمام می شود، 

 ارام ارام یکی یکی جنس هایش را از کیسه بیرون می کشد .

 خمیردندان سن سوداین و مسواک های اورال بی .

و مثل همه ی کاسب ها وقتی کسی چیزی ازش می خرد به جان بچه هایش دعا می کند..

من بیخیال از تکان های قطار خودم را تا مسواک هایش می کشم ولی همه اش به این فکر می کنم

که واقعا حرف هایش راست بود؟

واقعا عصر ها برای بچه هایش می رود فیزیوتراپی یا می خواهد مثل همه فقط الکی ببافد !

و احساس خانم ها را جریحه دار کند ..؟

 مطمئنم اگر ان لحظه حتی با روشنگری بغل دستی ام هم حرف مشترکی نداشتم که بزنم

اما با خیلی ها که ته دلشان هیچ چیزباورشان نشد یک حس مشترک داشتم :

 "این هم یک دروغ مثل دروغ های دیگر ..." 

 

مثل یک شربت نامیزان که شیرینی اش تو ذوق ادم می زند در ذهن من هم همه چیز نامیزان شده ،

فقط گاهی از ته دل می خواهم، پیچ و مهره ام را باز کنم خودم را کنار بگذارم و دوباره خودم را ببندم

از بس که چشمم نمی بیند ، گوشم نمی شنود و دلم و ذهنم را با اشغال روزنامه پر کرده اند ...

و حتی نمی دانم چی راست بود ، چی دروغ ..

گرچه برای هیچ کس فرق نمی کرد ان اقا راست بگوید یا دروغ ..برای هیچ کس ...برای من هم .

چه فرقی دارد کجا غلط شده و کجا درست مانده ؟

دارد؟

 

پی نوشت : 

هوا را از عطر نگاه شما که می گوید لبریز نشده است ،

ریه های تنگ 

یا نفس های اشباع از خفگی ...؟

 

 

 

پی نوشت دوم (حاصل درو کردن موبایل زهرا): 

تقوی یعنی ان که اگر فیلم یک هفته شما را از شما بگیرند و در ان همه ی کارها را نشان دهند،

شما از دیدن ان فیلم شرمنده نشوید .ایت الله بهجت

 

 


+ تاریخ دوشنبه 93/4/23 ساعت 11:5 عصر نویسنده کوثر | نظر