خدایا ! در هلهله ی مستانه ی زمانه ،
و سرکشی و ظلم آدمیان روزگار و پیچ و تاب خوردنشان در باتلاق کشنده ی دنیا
هیچ جا و هیچ پناهگاهی جز تو ندارم ...ای بهترین پناهنده ...
در این بن بست ظلمت زده ی دنیا چیزی جز اشک و حسرت ، آه و فغان نشنیده ام .
و چیزی جز طعم کشنده دوری نچشیده ام .
کوله باری جز بغض برنداشته ام .
با این کوله بار سنگین و کمر شکن ؛
خدایا ! کجا بروم ؟
به کجا فرار کنم تا صدای عربده های زمانه را نشنوم !
تا کجا بدوم تا هیچ کس جز تو در آن جا نباشد ...
خدایا ! دلم را به تو سپرده ام ...