سفارش تبلیغ
صبا ویژن

میدانم روزی خواهد رسید که که دستان گرمت را لای انگشتان سرد من قلاب خواهی کرد

و آن وقت  سراسر چمن زاری که فقط من و تو می دانیم کجاست را خواهیم دوید  ...

گاهی دلم می خواهد وقتی آن روز موعود فرا می رسد ،

 آن قدر زیر آوار خرد شوم تا بلاخره به گرمای

 بی نظیرش تبخیر شوم ...

حتی اگر تا آن روز هم این اجل مهلت نداد ، قبل رفتن بشکنم و آن گاه بروم

 شاید باز نیز به گرمای محبت لایزالی اش تبخیر شدم ...

میدانم خسته ای که این را در نگاه های هر روز ت می خوانم

 حتی اگر هرگز به من نگویی هزار بار از چشمانت آه را می خوانم ...

ولی بیا آن قدر خسته شویم و بال و پرمان بشکند

 تا محکم ترین بالا پر دنیا ازآن من و تو شود ...

شاید باید تا آخرین نفسمان جان دهیم تا اذن پرواز به من و تو هم داده شود

پس بیا جان بدهیم ،

 بیا منتظرانه جان دهیم ...

و چه دلگرمی بی نظیری ست در این اقیانوس عظیم

و اینکه برای انسان جز آنچه تلاش کرده ( هیچ بهره و ونصیبی ) نیست .39

و اینکه تلاش او به زودی دیده خواهد شد 40 سوره مبارکه نجم

 

 

 


+ تاریخ شنبه 89/6/27 ساعت 8:17 عصر نویسنده کوثر | نظر