سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسم الله الرحمن الرحیم

 

تداوم یکسری سوال ها در ذهنم، مرا هرچند وقت یکبار به

ورطه ی فکر و تلنگر می اندازد. سوال هایی که انگار از یک روزی به بعد

دوست و همنشین من بوده اند و خواهند ماند. 

امشب در گیر و دار ماجرایی؛

به سوالی که قبلا درباره اش فکر کرده بودم و جواب داده بودم؛

جواب متفاوتی داد.

همیشه فکر می کردم چرا باید وقتی سوره را می خوانی متن بنویسی!

آن هم متن هایی که فقط شخصی که سوره را خوانده و می داند 

متوجه آن می شود و لاغیر! و برد متن مگر چه قدر است!!

این تسلسل گرچه در ذهنم بود و مرا نسبت به متن نوشتن بی رغبت کرده بود ولی امشب، 

امشب...!

امشب داشتم دنبال یک متن می گشتم تا برای کسی که سختی راه او

را از پا درآورده بود، نور امیدی باشد برای حرکت!

متنی که از دل سوره کام تلخ او را عوض کند.

ابتدا دنبال متن های سوره ی ضحی گشتم. 

اما میان متن های موجود در وبلاگ ها چیزی که با ادبیات و لحن

شرایط مناسب باشد نیافتم.

آن قدر گشتم تا دستم خالی ماند.

دست خالی که ماندم معادله عوض شد...!

 

پ.ن:

متن به نظر بدیهی است!اما هرچند وقت یکبار جواب یک 

سری سوال ها به نظر برای خودم جدید می آید.انگار که تا

به حال نشنیده ام اصلا!! و اولین بار کسی چیزی گفت.

 

پ.ن2:

هستم

 

 

 

 


+ تاریخ یکشنبه 95/5/24 ساعت 2:35 صبح نویسنده کوثر | نظر