اول نوشت:
رجوع به گذشته،شاید دوباره گرد آن روزها را به صورتم بنشاند،
لحظه هایی که میشد رویش "حساب" کرد ...
می خواست سوره ی ناس را برای بچه های کلاسشان توضیح دهد،
زنگ زده بود به من تا اگر کلیپی دارم برایش بفرستم.
یادم به همایش سوره ی ناس و کلیپ هایی افتاد که پیش از این به کمک دوستانمان
ساخته بودیم. کلیپی مثل داستان فرار کتاب یا داستانی که با نقاشی کشیدن ساخته بودیم.
همه ی اینها هنوز در فولدری بود که تاریخش به سه سال پیش برمی گشت(باورم نمی شد).
آن روزهای نوجوانی ام به برکت قرآن و حال و هوایی که داشتیم، را باید "روزهای دراوج" نامید.
اما داشتن چینین روزهایی به این نام، نباید هیچ مرسوم باشد.
چرا که حال مومن، حال فرود های سنگین نیست.
و هر روز و حال اکنون ما هم ناگزیر باید همه ی روزها را به روزهای در اوجی تبدیل کند که
کار های باشکوه ما حصل آن باشد....!
"کارهایی نفیس..."
/پ.ن : این متن فارغ از یک دل نوشته است /