فقط دوبال کافی بود تا من در خلسه ای از سکوت شیرین ، تلخی را از تن باز کنم ...
دلم بال می خواهد ...
برای همچین شب هایی ، باید یک باد سرد ،محکم صورتم را چنگ بزند ، تا مرا فارغ کند ...
دلم به جای خوابیدن های شب ، پرواز به هر کجا که می خواهم ، می خواهد ...
جایی دور از تخت و میز و صندلی ...
جایی که می توان حتی گاه به جای تنهایی ، در زیر نور ماه ، دور هم ، یک چای داغ نوشید ...
دور از زمان و مکان ...
دلم بال می خواهد ...
پی نوشت : بند دلم دارد پاره می شود